«بدانکه از برای تفکر فضیلت بسیار است و تفکر مفتاح ابواب معارف و کلید خزائن کمالات و علوم است و مقدمة لازمة حتمیة سلوک انسانیت است و در قرآن شریف و احادیث کریمه تعظیم بلیغ و تمجید کامل از آن گردیده و از تارک آن تعییر و تکذیب شده. و در کافی شریف سند به حضرت صادق علیه السلام رساند که فرمود: اَفضَل العِبادَة اِدمانُ التَّفَکُر فِی الله و فِی قُدْرَته44 و در حدیث دیگر یک ساعت تفکر را از عبادت یک شب بهتر دانسته و در حدیث نبوی صلی الله علیه و آله است که تفکر یک ساعت از عبادت یکسال بهتر است و در حدیث دیگر است که تفکر یک ساعت بهتر است از عبادت شصت سال و در حدیث دیگر هفتاد سال.» 45
تأکید آیات خداوند بیشتر در باب تفکر در صنایع و مخلوقات و کرامات و افعال اوست کما قال:
اِنَّ فی خَلقِ السّمواتِ والاَرْضِ وَاخْتِلافِ اللّیلِ وَالنَّهارَ لَایاتٍ لِاوُلیِ الَاَلبابِ. 46
یا اَیُّها النّاسُ اذْکُروا نِعمَتَ اللهِ عَلَیکُم هَل مِن خالقٍ غَیرُ اللهِ. 47
و ایَةٌ لَهُمُ الاَرْضُ المَیْتَة اَحْیَیْناها و اَخْرَجْنا مِنها حَبَّاً فَمِنْهُ یَاْکُلُونَ. 48
و ایَةٌ لَهُمُ اللّیْلُ نَسْلَخُ مِنهُ النَّهارَ فَاِذا هُم مُظلِمُون. 49
و ایَةٌ لَهُمْ اَنّا حَمَلْنا ذُریَّتُهم فِی الفُلکِ المَشْحُونِ. 50
و مِن ایاتِه اَن یُرسِلَ الرّیاحَ مُبَشِّراتٍ و لِیُذیقَکُم مِن رَحْمَتِه و لِتَجْرِیَ الْفُلکُ بِاَمْرِه و لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِه. 51
و مِن ایاتِه اَن تَقُومَ السّمآءُ والاَرْضُ بِاَمْره. 52
یادآوری خداوند نعمات و کرامات خود در آیات گوناگون که عدد آنها بسیار است مدعای مطلب ماست با این حال آنچه بیشتر نشان می دهد این است که آنچه در باب برتری تفکر از عبادت یکساله و شصت ساله و هفتاد ساله ذکر شده مربوط به همین نوع تفکر باشد با اشاره به این نکته که بعضی بیداری را حاصل تفکر و بعضی دیگر تفکر را حاصل بیداری دانسته اند.
بند دوم (منزل دوم):توبه
بدان که این منزل از ارکان منازل سلوک است و عارفان بالله و مشایخ سلوک الی الله به این منزل اهمیت بسیار داده و بر آن تأکید زیادی نموده اند گویی این منزل را اول منزل عملی از منازل سلوک دانسته اند و سالکان و مریدان را بر روی آن تأمل و توقف داده اند و ما این منزل را در ضمن چند نکته معرفی می نمائیم.
نکته اول آنکه توبه را درجاتی است: توبه انبیاء بازگشت از اضطرابات درونی، توبه اولیاء بازگشت از خطورات قلبیه، توبه خواص بازگشت از توجه به غیر خدا و توبه عوام بازگشت از گناهان است که فعلاً شرح آن مدّ نظر ما نیست.
نکته دوم آنکه اصل توبه به معنای بازگشت از طبیعت به سوی روحانیت نفس است همچنانکه حضرت امام به این نکته اشاره دارند.53
نکته سوم آنکه با توجه به فرمایش امیرالمؤمنین در باب توبه، از برای آن دو رکن است که بدون آنها هرچند شرایط محقق شود توبه ای صورت نگرفته. اول ندم و پشیمانی به این معنا که تا شیرینی و حلاوت گناه در دل گناهکار باقی است و به گناهی که کرده احساس لذت و شادی می کند توبه او هرچند با اشک و ناله و حسرت باشد قبول نمی شود. دوم رکن از ارکان آن عزم به عدم بازگشت به گناهان برای همیشه است مگر آنچه بی اختیار از او صادر شود.
امام می فرمایند:
«بدانکه از برای توبة کامله ارکان و شرایطی است که تا آنها محقق نشود توبه صحیحه حاصل نشود... یکی از آنها که رکن رکین اوست، ندامت و پشیمانی است از گناهان و تقصیرات گذشته و دیگر عزم بر برگشت ننمودن بر آن است همیشه... و نتیجة این پشیمانی و ندامت خیلی بزرگ است و آثار آن خیلی نیکو است و عزم بر ترک مخالفت و معصیت بر اثر ندامت حاصل شود و همینکه این دو رکن توبه حاصل شد، کار سالک طریق آخرت آسان شود و توفیقات الهیه شامل حال او شود و به حسب نصّ آیه شریفه اِنّ الله یُحبِ التّوابین... محبوب حقتعالی شود اگر در توبه خالص باشد.» 54
نکته چهارم در زمینة توبه، توجه به شرایط توبه با عنایت به فرمایش امیرالمؤمنین است. روایت است که گوینده ای در محضر حضرت امیر علیه السلام گفت: استغفرالله. پس به او فرمود: مادرت در عزایت گریه کناد آیا می دانی استغفرالله چیست؟ همانا استغفار درجه علیین است. و آن اسمی است که واقع می شود بر شش معنی. اول آنها پشیمانی بر گذشته است. دوم، عزم بر برگشت
ننمودن است به سوی آن همیشه. سوم، حق مخلوق را به آنها ادا کنی تا اینکه خداوند متعال را ملاقات کنی پاک در حالی که ذمّه ای از کســی بر عهده تو نباشد. چهارم، آنکه روی آوری بــــه سوی هر فریضه که بر تو است و آن را ضایع کرده ای و حق آن را ادا کنی. پنجم، گوشتی از حرام که بر تن تو روئیده را با اندوهها آب کنی تا گوشت به استخوان بچسبد پس گوشت تازه بروید. ششم، بچشانی به جسم درد فرمانبرداری همچنانکه شیرینی نافرمانی را به آن چشاندی.» 55نکته پنجم توجه به بعضی فرمایشات بزرگان عارف در باب توبه از آنجمله امام خمینی که فرمود:
«از اموری که بر شخص تائب لازم است بدان اقدام کند پناه بردن به مقام غفّاریت حقتعالی و تحصیل حالت استغفار است از حضرت حق جل جلاله و مقام غفّاریت آن ذات مقدس با زبان قال و حال و سرّ و علن در خلوات با عجز و ناله و تضرع و زاری طلب کند که بر او ستر کند ذنوب و تبعات آن را البته مقام غفّاریت و ستّاریت ذات مقدس اقتضا مـی کند ستر عیوب و غفـــران تبعــات ذنوب را.» 56
مرحوم عارف کامل میرزا جواد ملکی تبریزی (سلام الله علیه) در بیان امیدواری به رحمت حق در توبه می فرمایند:
«سالک باید بداند که شیطان همّش این است که انسان را در هر حال که هست از راه خدا منع نماید و اگر از راههای معمولی هوای نفس نتوانست برگرداند آن وقت از طریق سرپوشیدة عقل و شرع که آدمی را به اشتباه اندازد می آید و اگر از اینها هم نتوانست غلبه کند، می گوید: امر تو گذشته است تو نمی توانی توبه حقیقی کنی. توبة حقیقی شرایط دارد. تو کجا و عمل به شرایط توبة حقیقی کجا؟ علاوه بر این می گوید: تو آنقدر گناه کرده ای که از قابلیت و سعادت قبولی توبه و توفیق توبه افتاده ای اگر سالک این حرفهای او را قبول بکند مادامیکه قبول کرده است مغلوب شده و آن ملعون مقصودش را بدست آورده و اگر این حرفهای او را رد کرد به نجات رسیده است.» 57
و نیز شیخ محمد بهاری در رساله ای که در باب توبه نوشته می فرمایند:
«بدانکه خداوند جل و علا توبه صحیح را قبول می فرماید به شرط آنکه به آب چشم بشوری کثافات معاصی را از قلب بعد از برانگیزاندن آتش ندم در دل و هرقدر این آتش در قلب بیشتر است اسباب امید بر تکفیر ذنوب و علامت صدق است چه اینکه باید حلاوت تشهیات معاصی مبدل به تلخی ندم و پشیمانی گردد تا نشانة تبدیل سیئات بر حسنات باشد و هم چنین باید قصدش تعلق بگیرد به ترک هر محرمی و اداء هر واجبی فی الحال و علی الدوام فی الاستقبال الی حین الموت و تدارک کند هر چه از او فوت شده در زمان گذشته و باید فکر را جولان دهد از حین بلوغ بلکه قبل از بلوغ هم یکی یکی حالات ماضیه را یاد بیاورد و ببیند چه کرده؟ با که نشسته؟ مال که را تفریط کرده؟ اعم از عمد و خطا و تکلیف داشتن و نداشتن، اینها را حساب نموده اگر صاحبانش موجود است ولو ورثه از آنها استحلال کند و الا مظلمه بدهد و ببیند از طاعات چه ترک کرده؟ قضا نماید... بدانکه انسان بالنسبه به معاصی سه حال دارد: حالی دارد پیش از ارتکاب به معصیت و حالی دارد در حین عمل و حالی دارد بعد از عمل و احکام این هر سه مختلف است اما قبل از ارتکاب به عمل باید اخبار خوف بر خودش بخواند بلکه خودش را منصرف نماید به خود بگوید شاید این عمل را مرتکب شدی و انّی لا اّغفِرلک ابداً را مستحق گردیدی و هم چنین در حال معصیت باید بیشتر خود را بترساند زیرا که ملک الملوک جل شأنه ایستاده حاضر و ناظر و بندة او در مقدس حضورش هتک حرمت او را می کند با اینکه در نقاط عالم صف کشیده لشکر او هستند که اگر اشاره فرماید به هر نقطه فوراً او را فانی و معدوم می سازند در آن حال باید خیلی خائف باشد از هر جای عمل برگردد خوب است و اگر شهوت غالب آمد و برنگشت معصیت را کرد بعد از کردن پیشمان شد حالا دیگر وقت خواندن اخبار رجاء است بر خود تا اینکه شیطان ملعون او را مأیوس نکند از توبه.» 58
و آیات الهی نیز به این مورد اشاره دارد از آنجمله می فرماید:
ـ یا اَیُّها الّذینَ امَنوا تُوبُوا اِلَی اللهِ تَوبةً نَصُوحاً عَسی رَبُّکُم اَنْ یُّکَفِّرَ عَنْکُم سَیِّئاتِکُم. 59
ـ وَاسْتَغْفِراللهَ اِنَّ الله کانَ غَفوراً رحیماً. 60
ـ اِنَّ اللهَ لایَغْفِرُ اَن یُشرکَ بِه وَ یَغْفِرُ مادُونَ ذلِک لِمَن یَشاء. 61
ـ وَ لَو اَنَّهم اِِذ ظَلَموا اَنْفُسَهُم جاوُکَ فَاسْتَغْفِرُالله وَاسْتَغْفَرَلَهُم الرَّسُولُ لَوَجَدُوا الله تَواباً رحیماً. 62
ـ اِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِر ما تُنْهَون عَنه نُکَفِّرْ عَنکُم سَیّئاتکم. 63
ـ اِنّما التّوبَة عَلی الله لِلّذینَ یَعْمَلونَ السّوءَ بِجِهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَریبٍ فَاولئِک یَتوبُ اللهُ عَلَیهم و کان اللهُ عَلیماً حَکیماً وَ لَیْسَتِ التّوبةُ لِلّذینَ یَعْمَلُونَ السّیئاتِ حَتّی اِذاحَضَر اَحَدَهُم المَوتُ قال اِنّی تُبْتُ الانَ وَ لَاالّذینَ یَمُوتُونَ و هُم کُفّارٌ. 64
دعوت خداوند به بخشش گناهان و پوشاندن معاصی و ستر عیوب در آیات بسیاری اشاره شده است که ذکر همة آنها به طول می انجامد و لکن آنچه باید مورد توجه قرار گیرد آن است که ناامیدی از رحمت و غفران الهی گناهی است که به هیچ وجه گناهی بزرگتر از آن نیست
بند سوم (منزل سوم): دوری از دنیا و هر چه غیر خداست
پس از آنکه سالک از گذشته خود توبه کرد و معاصی را جبران نمود حال نوبت آن است که کاری کند تا معاصی دیگر رو به او نکنند یعنی مقدمات ورود در معاصی را بر خود ببندد بنابراین مهمترین کار برای این مقصود دوری از دنیاست که حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کُلُّ خَطیئةٍ و باید دانست که هر گروه، دنیا را بر حسب مسلک خود تعریف کرده است نزد گروهی دنیا زرق و برق و مادیات است و نزد گروهی دیگر دنیا عبارت از هرچه غیر خدا و یاد اوست. حضرت امام دنیا را چنین تعریف می کند:
«مقصود از دنیا هر چیزی است که انسان را از حقتعالی به خود مشغول کند.» 65
و باز فرمود:
«توجه به غیر حقتعالی، خیانت به حق است و حب به غیر ذات مقدس و خاصان او، که حب اوست خیانت است در مشرب عرفان.» 66
در این بند اشاره به چند نکته ضروری است:
نکته اول آنکه بر حسب آیه ما جَعَلَ الله لِرَجُلٍ مِن قَلبَینِ فی جَوفِه67 حب دنیا و آخرت یک جا در یک دل جمع نمی شود اگر حب دنیا در قلبی قرار گرفت این محبت در اعضا سرایت کرده و دیگر جایی برای حب آخرت نخواهد گذاشت و اگر محبت خدا و آخرت در دلی جایگزین شد و قلب مأوای الله گردید و عبد «خانه را به دست غاصب نداد، خود صاحبخانه در آن تجلی می کند و البته تجلی غنی مطلق غنای مطلق آورد و دل را غرق دریای عزت و غنا نماید و قلب مملو از بی نیازی شود و لِله العِزَّةُ و لِرَسُولِه و لِلمُؤمِنینَ68 و خود متصرف در جمیع امور عبد شود.»69
نکته دوم که علماء اخلاق بر آن تأکید بسیار داشته اند آن است که محبت بیش از حد به چیزی سبب آن می شود که شیطان در پایان عمر و در احتضار آدمی را بی ایمان از دنیا ببرد و این مطلبی است که به تجربه ثابت شده. بنابراین حضرات علماء بر این نکته بسیار تأکید کرده اند که دل را از هر چه محبت غیر خدا و اولیاء اوست باید خالی گردانید تا راهی برای ورود شیطان به دل نباشد. خالی از لطف نیست که حکایتی در این رابطه از کتاب منتخب التواریخ نقل کنیم تا مایه عبرتی برای خوانندگان عزیز باشد. «نقل است از آقا میرزا محمد شیرازی پسر عم مرحوم میرزا حسن شیرازی (قدس سرهما) که در نجف اشرف شخصی از صلحا و اهل علم از من استدعا نمود که به عیادت مریضی برویم از اهل علم و فضل. پس من اجابت نمودم و با ایشان رفتم به عیادت آن مریض و او را در شدت دیدم حتی آنکه گمان کردم تا شام هم زنده نخواهد ماند. چون دیدم کسانش خیلی مضطربند یک دوائی که یقیناً مضرّ نبود را گفتم و از خانه بیرون شدم. چون فردا صبح شد، مشرف شدم به حرم حضرت امیر علیه السلام. دیدم همان شخص که دیروز با او به عیادت آن مریض رفته بودیم میان حرم است. از حال مریض پرسیدم. گفت دیروز که شما رفتید آن شخص محتضر شد یکی از رفقایش مشغول خواندن دعای عدیله شد چون به این فقره رسید و اَشْهَدُ اَنَّ الاَئِمَةَ الاَبْرار والخُلَفآء الاَخیار مریض اعراض کرد و صورت برگردانید و به فارسی گفت: این اوّل حرف است. ما خیلی مضطرب شدیم دو مرتبه مشغول خواندن دعای عدیله شد چون باز به این فقره رسید ثانیاً گفت این اول حرف است. اضطراب ما زیادتر شد. دفعه سوم باز مشغول به خواندن شد پس مریض در حال اغما رفت و چشمش را روی هم گذاشت و بعد اندک زمانی پیشانیش عرق کرد و نفسش به شماره افتاد پس ما مأیوس شدیم از زندگیش. قدری نگذشت که عرق تمامی بدنش را فرا گرفت و چشمهایش را باز کرد با دستش اشاره کرد به صندوقی که در گوشة خانه بود و امر کرد که سر او را باز کنند و از میان آن یک ورقه بیرون آورد و پاره کرد. من که شنیدم رفتم بدیدن او، دیدم که نشسته و تکیه کرده. سئوال کردم از قضیه اش گفت من به کسی پنج تومان (از پول رایج آن زمان) پول قرض داده بودم و سند از او گرفته بودم هر وقت که می گفت و اشهد ان الائمة الابرار می دیدم شخص محاسن سفیدی سر صندوق ایستاده و همین سند را بدست گرفته می گوید: اگر این کلمه شهادت را بگوئی این سند را پاره می کنم. من از کثرت محبتی که داشتم راضی نمی شدم که کلمه شهادت را بگویم و چون خداوند بر من منت نهاد و مرا شفا داد سند را پاره کردم و فعلاً مانعی از اقرار به شهادت حقّه ندارم.» 70
نظرات شما عزیزان: